theme

تبریز – شهر بیم و امید

به قلم سولماز رضایی

تبریز، شهر من و توست. شهرِ همه ما…

و امروز می خواهم تبریزِ عزیز را به نامی دیگر بخوانم.
“شهرِ بیم و امید”
شهرِ بیم و امیدِ من، امروز تمام خاطره های تلخ و شیرین کهنش را بارها و بارها با خود مرور می کند.
شهرِ من، خاطره تلخ جنگ ها، زخم هاو رنج مردمانی پاک را که چون مادری در برشان گرفته بود به یاد می آورد.
شهرِ من، خاطرات ساکنان رشیدش را که هرگز جور زمان را تاب نیاورده و در برابر هر اهریمنی دادِ حق طلبی سردادند به یاد می آورد.
شهر من به خاطره خنده های کودکانش در کوچه پس کوچه های خود می خندد و به شعر شاعرانش، گفتارِ اندیشمندانش و زیبایی های جایجایِ خاک پر مهرش می بالد.
و شهرِ من، به بزرگی نامِ شهیدانش قامت برافراشته است…
حال، شهرِ من، سرشار از داشته هایی است که هر شهری آرزوی آن را در سر می پروراند.
اما شهرِ من، امروز پر از بیم است و پر از امید. امید به آنکه چند صباحی دیگر فرصتی خواهد یافت تا برای جهانی جلوه گری کند و از خاطرات و هنر ها و مردمانش بگوید و بیم از آنکه در کوچه های پر پیچ و خم سیاست، چنین فرصتی را آسان از دست بدهد…
تا تبریز ۲۰۱۸ فرصتی باقی نمانده! گفتنی ها گفته شده و تکرار آن ملال آور است! شاید نمایندگان عزیز ما در جایگاه شورایِ اسلامی شهر باید تقویم های روی میز خود را نگاهی دوباره کنند و تصمیم بگیرند…
نکند سال ها بعد، شهرِ من، شهرِ بیم و امید، آن ها را با خاطره ای تلخ به یاد آورد.