نیاکان ما هماره با سعی و تلاش مجدانه سعی نمودند علم و فرهنگی را تولید و عرضه نمایند که ریشه در مبانی فکری، دینی و فرهنگی آنان داشته باشد. مبانیای که بهیقین دریافته بودند بهترین راه و شیوه برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی خود و جامعهی آنان است و خواهد بود. به همین منظور، سعی مینمودند که آن را در تمام عرصههای زندگی فردی و اجتماعی خود بهنحوی جاری و نمایان کنند و مدنظر قرار دهند و برای اجرایی نمودن آن سازوکارهای مختلفی طراحی نمایند. این رویه و منش فکری و فرهنگی را میتوان مشخصهی سبک زندگی اسلامی-ایرانی اعقاب و گذشتگان جامعهی ایرانی دانست. بهگونهای که میتوان نمود این سبک را بهوضوح در الگوی معماری و شهرسازی آن اعصار مشاهده نمود. اما با تغییراتی که در جامعهی ایرانی و بهدلیل نفوذ فرهنگ غربی رخ داد، رفتهرفته توجه به این مسائل از اولویت مسئولان و مدیران اجرایی کشور خارج شد و سبب شد که الگوهای زندگی غربی در عرصههای مختلف بهویژه شهرسازی، جایگزین الگوهای اسلامی-ایرانی شود و بهصورت نمایانی بروز و ظهور یابد. آنگونه که درحالحاضر، جامعهی ایرانی در معماری و شهرسازی خود نهتنها بدون الگوی بومی مطابق با این معیارها در حال زیست و توسعه است، بلکه تا حدودی دنبالهرو الگوی غربی است. با توجه به اینکه فرهنگ غربی با این ابزارها سعی میکند خود را بر فرهنگهای دیگر تحمیل کند و مبانی فکری خود را بسط دهد، ضروری است که در برنامهریزیهای توسعهی شهری و الگوهای شهرسازی، الگوی مطابق با معیارهای فرهنگی ایرانی و اسلامی طراحی و اجرا شود. تا علاوه بر پیشگیری از نفوذ و گسترش فرهنگ غربی، از اضمحلال فرهنگ ایرانی و اسلامی و میراث گذشتگان جلوگیری کند و این فرهنگ و مبانی غنی را بهعنوان الگوی نمونه به تمام جوامع عرضه نماید.
در این راستا، ابتدا با نگاهی به میراث گذشتگان، وضعیت کنونی شهرسازی در کشور و آسیبهای آن را بررسی میکنیم و سپس به بررسی وجوه تفاوت الگوهای شهرسازی ایرانی و غربی میپردازیم و بایستهها و کاستیهای آن را تبیین مینماییم.
نگاهی به میراث گذشتگان
نگاهی به بافتهای شهری سنتی ایران، چه در کرمان و یزد و چه در شهرهای دیگر، بهخوبی نشان میدهد که معماران گذشتهی ایران با حیث هستیشناسانه، اقلیمشناسانه و انسانشناسانه خاص خود، طرح یک بنا را طراحی میکردند و شهر را هم بر همین قیاس با یک نوع نگاه کیهانشناسانهی خاص سامان میدادند. در این نگاه معمولاً بلندترین بنا و مرکز شهر مساجد جامعی بودند[۱] که از تمام شهر میشد آنها را دید و صدای اذان را از مأذنههای آن شنید. بهاینترتیب مسجد بهعنوان نشانهای از حضور امر قدسی در حیات شهری حضوری پررنگ داشت و یا در جوار بازارها و بازارچهها، بهعنوان قلب تپندهی اقتصادی شهرها، مساجد و مدارس مختلفی تأسیس میشد تا همواره نوعی تذکر به امر مقدس حتی در سطوح و لایههای حیات مادی و اقتصادی برای عاملان انسانیِ درگیر در این عرصهها داده و به زندگی مادی نفخهای معنوی دمیده شود.
از این منظر بازار کرمان با قدمتی بیش از پنج قرن قابل ذکر است که در درازنای تاریخ هرگاه به بدنهی اصلی آن چیزی اضافه شده است، همراه با تأسیس بنای مسجد و مدرسهای نو در جوار آن بوده است. یا بازار بزرگ تهران، تبریز و قم، مساجد بسیاری در راستهی بازارهای مختلف وجود دارد که دسترسی به مساجد را برای کسبهی هرکدام از راستهها بسیار راحت میکند. علاوه بر اینکه حیثیتی معنوی به این مکانهای فعالیت اقتصادی میدهد، مکانی برای استراحت و القای حس آرامش به رهگذران نیز هست.
نکتهی دیگر در بیان تفاوت بین تلقی سنتی از معماری اسلامی-ایرانی با تلقی جدید نگاه به زمین و آب است. بناهای سنتی باقیمانده با دیوارهای ضخیم و سقفهای طاقضربیدار، علاوه بر دلالتهای هستیشناختی که دارند، در استفادهی بهینه از انرژی نیز بسیار تأثیرگذارند. دیوارهای قطور بناها و سقفهای طاقی علاوه بر مستحکمسازی بناها، از اتلاف انرژی جلوگیری میکند؛ بهنحویکه یک فضای وسیع را با صرف انرژی بسیار کمتر در فصلهای سرد سال میشد گرم کرد و در فصول گرم نیز با وجود کاهگل بودن نمای بناها و منافذ مشخص و محدود برای جریان یافتن هوا در کویریترین نقاط ایران، محیط داخلی بناهای مسکونی از دمای مطبوعی برخوردار بودند که استفاده از انرژی را برای اهداف سرمایشی و گرمایشی به پایینترین میزان ممکن تقلیل میداد. سقفهای طاقدار و قوسیشکل بهدلیل خاصیت مدور بودن، جریان یافتن انرژی گرمایشی و سرمایشی را در کل فضا تسهیل میکنند و دیوارهای قطور نیز از هدررفت سرمایش یا گرمایش محیط بهسمت فضای خارجی جلوگیری مینمایند.
از بعد هستیشناختی نیز نمای ظاهری این بناها رنگی با زمین داشتند که خواهناخواه برای ساکنانشان تذکری به از خاک بودن و بر خاک شدن داشت. همچنین وجود سقفهای طاقدار به دوری بودن فلک و گذران بودن دوران اشاره میکردند. این در حالی است که بناهای جدید علاوه بر کنار گذاشتن این اشکال و فرمهای سنتی، سقفهای بناها را با حالت تخت بنا میکنند که جریان یافتن هوا را در تمام فضا محدود میکنند، زیرا گرما بهدلیل سبکتر بودن همواره بهسمت سقف اوج میگیرد و چون سقف نیز حال تخت دارد، این گردش هوا صورت نمیگیرد و هوای گرم در سقف و سطوح نزدیک به سقف باقی میماند و محیط همواره در کف سردتر است. نازک بودن دیوارهای بناها نیز باعث هدررفت انرژی بهسمت محیط بیرونی و فضای آزاد میشود و از این طریق بنا به صرف انرژی بیشتر، چه برای سرمایش و چه برای گرمایش، نیاز پیدا میکند.
در بُعد نمای بناهای شهری نیز وضعیت فاجعهآمیزتری در شرایط فعلی بر معماری ما حاکم است. اگر در بافت سنتی شهرهای بزرگ و قدیمی ایران همچون یزد، کرمان، اصفهان و کاشان درنگ کنیم، نماهای شهری از همگونی بسیار معناداری برخوردارند و آرامش و سکون خاصی را به مخاطبان القا میکنند. امروزه سرعت تخریب این نماهای سنتی فزونی گرفته و در حال جایگزین شدن با نماهایی با تنوعهایی ناهمگون با بستر سنتی هستند که نهتنها در القای آرامش به مخاطبان یا ساکنان موفق نیستند، بلکه بیشتر از پیش بر برانگیختن حس چشموهمچشمی در کسانی که از تمکن مالی برخوردارند، منتهی شده است و در کسانی که از تمکن مالی بهرهمند نیستند نیز حس حسرت و افسوس را برمیانگیزد. چنین تحولاتی در نماهای مسکونی شهری، علاوه بر این تأثیرات روانی که در شهروندان ایجاد میکنند، به تجملگراییای دامن میزنند که هدف از سکونت را بهطور بنیادین تغییر میدهند و در کیفیت زندگی تأثیر منفی میگذارند.
در جوامع توسعهیافتهی غربی نیز این همگونی نماها بسیار زیاد مورد تأکید بوده است؛ بهنحویکه در انگلستان در حوزهی انبوهسازی بهخوبی قابل مشاهده است. همچنین تأکید بسیار زیادی که در کشورهایی نظیر فرانسه، ایتالیا و دیگر کشورهای حوزهی یورو در حفظ بافتهای سنتی و جلوگیری از ساختوسازهای جدید در این مناطق، نشان میدهد که تخریب این نماهای سنتی چه زیانهایی در حوزهی تداوم و استمرار هویت ملی در این کشورها دارند. بهطور نمونه، در کلانشهر لندن در کنار بافت سنتی که اجازهی ساختوسازهای جدید در آن داده نمیشود، شهر جدیدی بنا شده است با بناهایی بسیار مدرن که بهعنوان نمادی از سیطره و بسط روح سرمایهداری در انگلستان شناخته میشود.
بهوضوح میتوان تفاوت میان بافت سنتی شهر را از بافت مدرن و جدید آن تشخیص داد، اما در کمال تأسف در کشور ما نماهای شهرها در ظرف بازههای زمانی دهساله آنچنان تغییر میکند که دیگر قابل شناسایی نیست و این یعنی اینکه تداوم هویت ملی، از خلال هویت شهری، همواره در حال زیرورو شدن است.
اگر در نظام سنتی شهرسازی، بازار مرکزی هر شهر، قلب تپندهی اقتصاد هر شهر بود، امروزه تأسیس پاساژهای بزرگی که در بستر یک مجتمع عظیم، به سبک کاملاً غربی، بنا میشوند حکایت از تغییر سویهی نگاه در کلانشهرها بهسمت نوعی از سرمایهداری لجامگسیخته دارد که در آن علاوه بر تداخل مرزهای بناهای مسکونی و تجاری، خود شهر دیگر فاقد آن آرامشی است که بتوان در سایهی آن، سکونت (در معنای قرار یافتن و به آرامش رسیدن) کرد.
متأسفانه امروزه فاجعهی بسیار مهیبتر در حوزهی ساختوساز انبوه رخ داده و میدهد. انبوهسازی با سبک و سیاق فعلی پیشفرض اصلی را بر مفهومی از سکونت گذارده است که در آن مسکن نه قرارگاه و محل زندگی، بلکه یک خوابگاه و در اصطلاح چهار دیواریای است که ساکنان آن تنها بعد از فعالیت اقتصادی روزانه قرار است در آن بخوابند و پس از رفع خستگی، روز بعد در سرکار حاضر شوند. بهتعبیری این روش و سیاق شهرسازی تنها بهحیث خوابگاهی آدمیان نظر دارد و درک هستیشناختی بنیادینی از مفهوم بنا و شهر ندارد و یا اگر دارد، برداشت دستچندمی از مفهوم مجتمعسازی به سبک دورانی دارد که غرب قریب یک قرن است از آن عبور کرده است.
نتیجهگیری
در این گریز محدود به مفهوم بنا بهطور عام و شهرسازی بهطور خاص در دو بستر سنتی و مدرن از یکسو و ایرانی و غربی از دیگر سو، میتوان به نتایج زیر رسید:
اول) در جهان غرب، بنا و شهر تداومی از جهانبینی خاص غربیان است و آنها در حفظ هویت خود از طریق حفظ بناها و بافتهای شهری تأکید دارند، ولی در کشور ما در کمال تأسف، نهتنها در پس معماری معاصر، برخلاف معماری سنتی، هیچ جهانبینی و هستیشناسی ویژهای وجود ندارد، بلکه معماری به تقلیدی ناشیانه و حتی نازل از سبکهای معماری غربی تبدیل شده است.
دوم) در غرب، تأکید بر استفاده از فناوریهای جدید در حوزهی ساختوساز مسکن و جلوگیری از اتلاف انرژی به رویهای جدی در حوزهی معماری و مهندسی شهری تبدیل شده است، اما در معماری معاصر ایرانی متأسفانه نهتنها استفاده از چنین فناوریهای مدرن و پیشرفتهای مرسوم نیست، بلکه همان میراث سنتی نیز به فراموشی سپرده شده و نظام معماری و شهرسازیای جریان پیدا کرده است که در آن نظام عرضه و تقاضای بازار بیش از خود نفس و روح معماری سیطره دارد و بهدلیل وجود تقاضا، سازندگان هر بنایی را با هر استانداری بنیاد میکنند و به مشتریهای موجود در بازار میفروشند.
سوم) اگر در غرب، بنا و شهر، القای مفاهیم خاصی به بینندگان میکند و کارکردهای خاص هر بنا با نما و ظاهر آن، همگونی و اینهمانی دارد، در معماری معاصر ما متأسفانه بناها و بهتبع شهرها فاقد این بُعد معناشناسانه هستند و هیچ دلالتی را القا نمیکنند. در نتیجه، در بسیاری از بناهای مسکونی، بنگاههای تجاری در جوار واحدهای مسکونی بنا میشوند و علاوه بر اینکه آرامش را از محیط سلب میکنند، بهدلیل افزودن بر حجم تردد وسایل نقلیه، به آلودگی هوایی و صوتی محیط میافزایند.*
پی نوشت:
[۱]. برای مطالع عمیقتر درخصوص مرکزیت مساجد در شهرهای اسلامی ر.ک به: بمات، نجمالدین، شهر اسلامی، محمدحسین حلیمی، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۹۳٫
نویسنده:
مصطفی مرشدلو
پایگاه برهان